مرا به خاطر بسپار
نوشته اصلی توسط mas-zare آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا ؟ بي وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا ؟ نوشداريي و بعد از مرگ سهراب امدي سنگدل اين زودتر ميخواستي حالا چرا ؟ عمر ما را مهلت امروز فرداي تو نيست من كه يك امروز مهمان توام فردا چرا ؟ نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا ؟ وه كه با اين عمرهاي كوته بي اعتبار اين همه غافل شدن از چون مني شيدا چرا ؟ شور فرهادم به پرسش سر به زير افكنده بود اي لب شيرين جواب تلخ سر بالا چرا ؟ اي شب هجران كه يك دم در تو چشم من نخفت اينقدربا بخت خواب آلود من لا لا چرا ؟ آسمان چون جمع مشتاقان پريشان ميكند در شگفتم من ، نميپاشد ز هم دنيا چرا ؟ در خزان هجر گل اي بلبل طبع حزين خامشي شرط وفاداري بود غوغا چرا ؟ شهريارا بي حبيب خود نميكردي سفر اين سفر راه قيامت ميروي تنها چرا ؟ شهریار
facebook