قطعه گم شده - اثر شل سيور استاين
حتي اگر قبلا اين داستان رو ديده و خوانده ايد، ارزش يكبار ديگه ديدن و خوندن رو داره
قطعه گمشده
اثر شل سيلور استاين
قطعه گم شده تنها نشسته بود ...
در انتظار کسی که از راه برسد
و او را با خود جایی ببرد
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
بعضی ها با او جور در می آمدند ...
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
اما نمی توانستند قل بخورند
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
بعضی دیگر قل می خوردند
اما جور در نمی آمدند
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
یکی از جور در آمدن چیزی نمی فهمید
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
دیگری از هیچ چیز چیزی نمی فهمید
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
یکی زیادی ظریف بود
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
و تالاپی پایین افتاد ...
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
یکی او را می ستود ...
و می رفت پی کارش
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
بعضی ها بیش از اندازه قطعه گم شده داشتند
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
بعضی بیش از اندازه قطعه داشتند
تکمیل تکمیل !
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
او یاد گرفت که چگونه از چشم حریص ها خود را پنهان کند
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
باز هم با انواع دیگری روبه رو می شد
بعضی خیلی ریزبین بودند
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
بعضی ها در عالم خودشان بودند
و بی خیال می گذشتند
سلام !
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت v
فکر کرد برای توجه دیگران خود را بیاراید ...
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
فایده ای نداشت
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
این بار پر زرق و برق شد
اما با این کار خجالتی ها از سر راهش فرار کردند
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت v
عاقبت یکی پیدا شد که کاملا جور در می آمد !
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
اما ناگهان ...
قطعه گم شده شروع کرد به رشد کردن !
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
و رشد کرد
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
- من نمی دانستم تو رشد می کنی
قطعه گم شده جواب داد :
"من هم نمی دانستم."
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
- میروم پی قطعه گم شده خودم،
که بزرگ هم نمی شود ...
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
روزها گذشت تا یک روز،
کسی آمد که با دیگران فرق داشت
قطعه گم شده پرسید : "از من چه می خواهی ؟"
- هیچ
- به من چه احتیاجی داری ؟
- هیچ
قطعه گم شده باز پرسید : "تو کی هستی ؟"
دایره بزرگ گفت : "من دایره بزرگم."
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
قطعه گم شده گفت :
"به گمانم تو همان کسی باشی که مدتهاست در انتظارش هستم. شاید من قطعه گمشده تو باشم"
دایره بزرگ گفت : " اما من قطعه ای گم نکرده ام و جایی برای جور در آمدن تو ندارم"
قطعه گم شده گفت : "حیف ! خیلی بد شد. چه قدر دلم می خواست با تو قل بخورم ..."
دایره بزرگ گفت : "تو نمی توانی با من قل بخوری. ولی شاید خودت بتوانی تنهایی قل بخوری"
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
- تنهایی ؟
نه، قطعه گمشده که نمی تواند تنهایی قل بخورد
دایره بزرگ پرسید : "تا به حال امتحان کرده ای ؟"
قطعه گم شده گفت :"آخر من گوشه های تیزی دارم. شکل من به درد قل خوردن نمی خورد"
دایره بزرگ گفت : "گوشه ها ساییده می شوند و شکل ها تغییر می کنند
خب، من باید بروم. خداحافظ !
شاید روزی به همدیگر برسیم ..."
و قل خورد و رفت
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
قطعه گم شده باز تنها ماند
مدتی دراز در همان حال نشست
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
آن وقت ...
آهسته ...
آهسته ...
خود را از یک سو بالا کشید ...
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
تلپی افتاد
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
باز بلند شد ... خودش را بالا کشید ...
باز تالاپ ...
شروع کرد به پیش رفتن ...
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
و به زودی لبه هایش شروع کرد به ساییده شدن ...
آن قدر از جایش بلند شد افتاد
بلند شد افتاد
بلند شد افتاد
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
تا شکلش کم کم عوض شد ...
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
حالا به جای اینکه تلپی بیفتد، بامپی می افتاد ...
و به جای اینکه بامپی بیفتد، بالا و پایین می پرید ...
و به جای اینکه بالا و پایین بپرد، قل می خورد و می رفت ...
نمی دانست به کجا، اما ناراحت هم نبود
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
همین طور قل خورد و پیش رفت
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
تا ...
مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت
به جای اینکه بنشینی و منتظر باشی تا کسی پیدا شود
تا تو را کامل کند
خودت شهامت و جسارت پدید آوردن شکل را پیدا کن
و افکار و دیدگاهت را تغییر بده
و انرژیت را صرف شکل دادن به خودت کن
تلاش کن