امیر تیموری
نقاش اسب را که زمینگیر می کشد
یا چهره ی عموی مرا پیر می کشد
بی آب، مشک را و علم را بدون دست
یا چشم را حوالی یک تیر می کشد
از لا به لای نیزه و از لا به لای تیر
کفتار را به سینه...
نوع: ارسال ها; کاربر: norasteh
امیر تیموری
نقاش اسب را که زمینگیر می کشد
یا چهره ی عموی مرا پیر می کشد
بی آب، مشک را و علم را بدون دست
یا چشم را حوالی یک تیر می کشد
از لا به لای نیزه و از لا به لای تیر
کفتار را به سینه...
علی اکبر لطیفیان
خبر پیچید که سقا به هم پیچید
کنار خیمه ها آقا به هم پیچید
قمر افتاد و پشتش آفتاب افتاد
همین جا بود عاشورا به هم پیچید
سرش از سر بلندی بود،بالا بود
عمود آن قدرها زد تا به...
سید مهدی شفیعی
افتاده بود در تب کشف و شهود دست
وقتی که برد در نفس گرم رود دست
با دست پر اگرچه به ساحل رسید رود
دریا کشید از عطش سرخ رود دست
دریا گرفته بود مسیر حرم ولی
افتاد پیش برق نگاه...
علی اکبر لطیفیان
تا می شود زچشمه توحید جوگرفت
ازدست هرکسی که نباید سبوگرفت
توآبی وبه آب تورا احتیاج نیست
پس این فرات بودکه باتو وضوگرفت
کوچک نشد مقام تو نه...تازه کربلا
باآبروی ریخته ات...
وحید قاسمی
عاشق اگر شدم، اثر چشم های توست
اصلاً تمام زیرِ سرِ چشم های توست
دلهایِ سنگ را به نگاهی طلا کنی
این کیمیاگری هنر چشم های توست
باید غزل، قلم به دواتِ عسل زند
حالا که صحبت...
محسن عرب خالقی
عطش از خشکی لب های تو سیراب شده
آب از هرم ترک های لبت آب شده
بعد از آن که تو لب تشنه عطش را کشتی
تشنه لب ماندن ساقی همه جا باب شده
بعد افتادن عکس تو در آیینه ی آب
برکه از...
نادر حسینی
اگر چه آب فقط لشگر عدو دارد
هوای دخترکی را ولی عمو دارد
دلش نیامد از این خیمه ها سفر بکند
که با سه ساله ی این خیمه سخت خو دارد
عمود خیمه ی من بعد رفتنم بکشید
وداع آخر سقا چقدر...
نادر حسینی
از شط خبر رسیده که سقا نیامده
ماه منیر خیمه زصحرا نیامده
هرگز کسی که تیغ کشد بر تو ای عمو
تا این زمان هنوز به دنیا نیامده
تیر سه شعبه ای و عمودی و نیزه ای
با خود ببر که حرمله...
قاسم نعمتی
برسر نعش گل ام بنین (س) غوغا شد
همه گفتند:حسین بن علی(ع) تنها شد
تاکه حیرت زده دردشت دو دستت دیدم
گفتم ازیوسف من یک اثری پیدا شد
صوت ادرکنی تو گم شده در هلهله ها
این چه...
قاسم نعمتی
تا خیمه ها عباس دارد غم ندارم
پشتم به تو گرم است ای کوه وقارم
من رحمت الله و تو پرچم دار فضلی
بوسیدن دستان تو شد افتخارم
سلطانی ام در کربلا از توست عباس
در سایه ی قد تو ،...
احمد علوی
این دشت ندیده است بهارانی از این دست
بر سینه خود نم نم بارانی از این دست
از کوه بپرسید چه آمد به سر ماه
در ساحل امواج خروشانی از این دست
بر پهنه این خاک عطشناک وزیده است
ناگفته...