باران

کی می رسد باران؟
آب و هوای شنبه تا پنج شنبه
هر چه فال می گیرم
«داد از غم تنهایی » است!
به جمعه که می رسم:
« که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد»
و «لیلی » در کجای این شعر؟
از مجنون بپرسید!
از شنبه تا پنج شنبه می نویسم:
آن مرد
در باران خواهد آمد
جمعه اما:
«زیر باران باید رفت
دوست را
زیر باران باید دید»
با «نیما » نشسته ام و
داغ های کویر را می شمارم:
«قاصد روزان ابری داروگ !
کی می رسد باران؟»
جمعه
با بیداری بیعت می می کنم و
با«طاهره بانو»
به دیدار صبح می شتابم:
«رفتن به راه می پیوندد
ماندن به رکود»
تو حاضری
در خانه و کوچه و خیابان
ما اما
به آسمان خیره شده ایم و
غیبت خودمان را باور نمی کنیم!
جمعه
نور ظهور تو
صورت اتاق را نورانی کرده است
مادرسفره می اندازد
با یک بشقاب اضافه
و من بی قرار
به انتظار سفره نگاه می کنم و
آه . . .!