طنز - در دیوان هر شاعری شعرهایی با درونمایه شوخطبعی پیدا میشود. شوخطبعی شاعران، گاه رنگ و بوی هزل دارد، گاه کارکرد هجو و گاه قرابت بسیاری با طنز پیدا میکند.
این آخری در مواردی است که علاوه بر پرداخت هنرمندانه و شوخطبعانه، انتقادی ظریف نیز در اثر نهفته است.
شاعران وقتی باب شوخطبعی را بگشایند با همه چیز و همه کس شوخی دارند حتی موضوعی ارجمند چون ماه مبارک رمضان. البته در مواردی از این دست به شدت دقت میکنند که پا را از حدود لازم فراتر نگذارند.

چند نمونه را بخوانید که خالی از ظرافت و شیرینی نیست:



خیل رمضان گرفت پیراهن ما
و افکند کمند روزه بر گردن ما

می خوردن ما بُد آشکارا دیروز
و امروز نهان شدهست نان خوردن ما

«ناشناس»
***
قرب یک ماه به میخانه اقامت کردم
اتفاقاً رمضان بود، نمیدانستم

«اشرف مازندرانی»
***
روزهها را یک به یک خوردیم و آبی نیز روش
بعد افطار آب میچسبد ولیکن کم بنوش


«مهدی اخوان ثالث»
***
بگیر فطرهام اما مخور برادر جان
که من در این رمضان قوت غالبم غم بود

«مهدی اخوان ثالث»
***
آمد رمضان، نه صاف داریم و نه دُرد
وز چهره ما گرسنگی رنگ ببُرد


در خانه ما ز خوردنی چیزی نیست
ای روزه برو، ورنه تو را خواهم خورد

«عهدی ترشیزی»