شما به این ها می خندید یا ...؟
مجله یکشنبه : وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، چند وقت قبل گفته بود که طنز فارسی در مقایسه با طنز رایج در بسیاری از کشورها و فرهنگ ها، گرم تر و شیرین تر است و ما به بسیاری از طنزهای رایج در کشورهای دیگر نمی خندیم. البته به جز وزیر ارشاد خیلی ها این نکته را گفته اند و تقریبا نکته درستی هم هست. اما آیا واقعا طنزهای آنها بی مزه و طنزهای ما خواندنی است. داوری با خودتان…
1 – در مصاحبه استخدام یک شرکت، آقای مدیر از مهندس جوانی که هیچ تجربه کاری نداشت پرسید: برای شروع کار، حقوق درخواستی شما چقدر است؟

مهندس جوان پاسخ داد: حدود 75000 دلار در سال، بسته به اینکه چه مزایایی مدنظر داشته باشید.

مدیر گفت: خوب، نظرت راجع ,به 150 هزار دلار حقوق، 14 روز تعطیلی در ماه، بیمه کامل درمانی، حقوق بازنشستگی ویژه و یک خودروی شیک و مدل بالا چیه؟

مهندس گفت: شوخی می کنین؟!

مدیر جواب: بله شوخی می کنم. اما اول خودت شروع کردی!

2 - روزی بیل گیتس به رستورانی میره و بعد از تموم شدن غذاش 2 دلار به گارسون پاداش می دهد.

گارسون تعجیب میکنه و میگه جناب بیل گیتس، پسر شما دیروز به همین رستوران اومد و 100 دلار به من پاداش داد. شما فقط 2 دلار پاداش دادین! بیل گیتس می گه: باشه، اون پسر یه میلیاردر به اسم بیل گیتسه و من پسر یه کارمند ساده!

3 – می گویند «مریلین مونرو» در نامه ای به «آلبرت انیشتین» می نویسد: فکرش را بکن که اگر من و تو باهم ازدواج کنیم، بچه های مان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند!

آلبرت انیشتین هم در پاسخ نوشت: ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم. واقعا هم که چه غوغایی می شود! ولی این یک روی سکه است. فکرش را بکنید که اگر قضیه برعکس شود چه رسوایی بزرگی برپا می شود!
4 – کشیشی در اتوبوس نشسته بود که یک ولگرد مست و لایعقل سوار شد و کنار او نشست. مرد روزنامه ای باز کرد و مشغول خواندن شد و بعد از مدتی از کشیش پرسید: پدر روحانی روماتیسم از چی ایجاد می شود؟ کشیش هم موعظه را شروع کرد و گفت: روماتیسم حاصل مستی و میگساری و بی بند و باری است! مرد با حالت منفعل دوباره سرش گرم روزنامه خودش شد. بعد کشیش از او پرسید: تو حالا چند وقت است که روماتیسم داری؟

او گفت: من روماتیسم ندارم. اینجا نوشته پاپ اعظم دچار روماتیسم بدی است!

5 – پدری تصمیم گرفت پسر جوانش را آزمایش کند. به اتاق پسرش رفت یک کتاب مقدس، یک سه طلا و یک بطری مشروب را روی میز او گذاشت و با خود گفت: پشت در پنهان می شود تا پسرم از مدرسه برگردد اگر کتاب مقدس را بر دارد کشیش خواهد شد. اگر سکه را بردارد یعنی دنبال کسب و کار خواهد رفت. اما اگر بطری مشروب را بردارد یعنی آدم دائم الخمر و به درد نخوری خواهد شد که جای شرمساری دارد. پسر که به خانه برگشت و چشمش به اشیاء افتاد با کنجکاوی به میز نزدیک شد. نهایتا کتاب مقدس را زیر بغل زد. سکه طلا را توی جیبش انداخت و در بطری مشروب را باز کرد و یک جرعه از آن خورد. پدر که از پشت در ناظر این ماجرا بود زیر لب گفت: خدای من! چه فاجعه بزرگی! پسرم سیاستمدار خواهد شد!

مشاهده لینک ها و تصاویر پس از ورود یا عضویت