دوره سردخانه فریونی   دوره بویلر و مشعل   دوره سررخانه آمونیاکی  دوره چیلر جذبی      دوره چیلرتراکمی   دوره کولرگازی اسپلیت
 
صفحه 5 از 9 نخستنخست ... 34567 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 41 به 50 از 82

موضوع: داستانها و جکهای مدیریتی

  1. تاریخ عضویت
    2012/02/18
    محل سکونت
    تهران
    سن
    34
    نوشته ها
    150
    پسندیده
    3
    مورد پسند : 0 بار در 0 پست
    نوشته های وبلاگ
    1
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستانها و جکهای مدیریتی

    #41 2012/07/12, 03:09
    مشتري خود را بشناسيد


    يكي از نمايندگان فروش شركت كوكاكولا، مايوس و نا اميد از خاورميانه بازگشت.
    دوستي از وي پرسيد: «چرا در كشورهاي عربي موفق نشدي؟»
    وي جواب داد: «هنگامي كه من به آنجا رسيدم مطمئن بودم كه مي توانم موفق شوم و فروش خوبي داشته باشم. اما مشكلي كه داشتم اين بود كه من عربي نمي دانستم. لذا تصميم گرفتم كه پيام خود را از طريق پوستر به آنها انتقال دهم. بنابراين سه پوستر زير را طراحي كردم:
    پوستر اول مردي را نشان مي داد كه خسته و كوفته در بيابان بيهوش افتاده بود.
    پوستر دوم مردي كه در حال نوشيدن كوكا كولا بود را نشان مي داد.
    پوستر سوم مردي بسيار سرحال و شاداب را نشان مي داد.
    پوستر ها را در همه جا چسباندم.»
    دوستش از وي پرسيد: «آيا اين روش به كار آمد؟»
    وي جواب داد: «متاسفانه من نمي دانستم عربها از راست به چپ مي خوانند و لذا آنها ابتدا تصوير سوم، سپس دوم و بعد اول را ديدند.»
    M a H d I آنلاین نیست.

  2. تاریخ عضویت
    2012/02/18
    محل سکونت
    تهران
    سن
    34
    نوشته ها
    150
    پسندیده
    3
    مورد پسند : 0 بار در 0 پست
    نوشته های وبلاگ
    1
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستانها و جکهای مدیریتی

    #42 2012/07/12, 03:10
    دوباره شروع مي كنم


    از «فورد» ميلياردر معروف آمريكايي و صاحب يكي از بزرگترين كارخانه هاي سازنده انواع اتومبيل در آمريكا پرسيدند: «اگر شما فردا صبح از خواب بيدار شويد و ببينيد تمام ثروت خود را از دست داده ايد و ديگر چيزي در بساط نداريد، چه مي كنيد؟»
    فورد پاسخ داد: «دوباره يكي از نيازهاي اصلي مردم را شناسايي مي كنم و با كار و كوشش، آن خدمت را با كيفيت و ارزان به مردم ارائه مي دهم و مطمئن باشيد بعد از پنج سال دوباره فورد امروز خواهم بود.»
    M a H d I آنلاین نیست.

  3. تاریخ عضویت
    2012/02/18
    محل سکونت
    تهران
    سن
    34
    نوشته ها
    150
    پسندیده
    3
    مورد پسند : 0 بار در 0 پست
    نوشته های وبلاگ
    1
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستانها و جکهای مدیریتی

    #43 2012/07/12, 03:11
    چه تعداد از كارمندان خود را مي شناسيد؟

    روزي مدير يكي از شركتهاي بزرگ در حاليكه به سمت دفتر كارش مي رفت چشمش به جواني افتاد كه در كنار ديوار ايستاده بود و به اطراف خود نگاه ميكرد.
    جلو رفت و از او پرسيد: «شما ماهانه چقدر حقوق دريافت مي كني؟»
    جوان با تعجب جواب داد: «ماهي 2000 دلار.»
    مدير با نگاهي آشفته دست به جيب شد و از كيف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «اين حقوق سه ماه تو، برو و ديگر اينجا پيدايت نشود، ما به كارمندان خود حقوق مي دهيم كه كار كنند نه اينكه يكجا بايستند و بيكار به اطراف نگاه كنند.»
    جوان با خوشحالي از جا جهيد و به سرعت دور شد. مدير از كارمند ديگري كه در نزديكيش بود پرسيد: «آن جوان كارمند كدام قسمت بود؟»
    كارمند با تعجب از رفتار مدير خود به او جواب داد: «او پيك پيتزا فروشي بود كه براي كاركنان پيتزا آورده بود.»
    --------------------------------------------------------------------------------
    برخي از مديران كاركنان خود را در طول دوره مديريت خود نديده و آنها را نمي شناسند ولي در برخي از مواقع تصميمات خيلي مهمي را در باره آنها گرفته و اجرا مي كنند.
    M a H d I آنلاین نیست.

  4. تاریخ عضویت
    2012/02/18
    محل سکونت
    تهران
    سن
    34
    نوشته ها
    150
    پسندیده
    3
    مورد پسند : 0 بار در 0 پست
    نوشته های وبلاگ
    1
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستانها و جکهای مدیریتی

    #44 2012/07/12, 03:12
    آيا نقطه ضعف مي تواند نقطه قوت باشد؟



    كودكي ده ساله كه دست چپش در يك حادثه رانندگي از بازو قطع شده بود براي تعليم فنون رزمي جودو به يك استاد سپرده شد. پدر كودك اصرار داشت استاد از فرزندش يك قهرمان جودو بسازد. استاد پذيرفت و به پدر كودك قول داد كه يك سال بعد مي تواند فرزندش را در مقام قهرماني كل باشگاهها ببيند. در طول شش ماه استاد فقط روي بدنسازي كودك كار كرد و در عرض اين شش ماه حتي يك فن جودو را به او تعليم نداد. بعد از شش ماه خبر رسيد كه يك ماه بعد مسابقات محلي در شهر برگزار ميشود. استاد به كودك ده ساله فقط يك فن آموزش داد و تا زمان برگزاري مسابقات فقط روي آن تك فن كار كرد. سرانجام مسابقات انجام شد و كودك توانست در ميان اعجاب همگان، با آن تك فن همه حريفان خود را شكست دهد. سه ماه بعد كودك توانست در مسابقات بين باشگاهها نيز با استفاده از همان تك فن برنده شود. وقتي مسابقات به پايان رسيد، در راه بازگشت به منزل، كودك از استاد راز پيروزي اش را پرسيد. استاد گفت: دليل پيروزي تو اين بود كه اولا به همان يك فن به خوبي مسلط بودي. ثانيا تنها اميدت همان يك فن بود و سوم اينكه تنها راه شناخته شده براي مقابله با اين فن، گرفتن دست چپ حريف بود، كه تو چنين دستي نداشتي. ياد بگير كه در زندگي، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت استفاده كني. راز موفقيت در زندگي، داشتن امكانات نيست، بلكه استفاده از "بي امكاني" به عنوان نقطه قوت است.
    M a H d I آنلاین نیست.

  5. تاریخ عضویت
    2012/02/18
    محل سکونت
    تهران
    سن
    34
    نوشته ها
    150
    پسندیده
    3
    مورد پسند : 0 بار در 0 پست
    نوشته های وبلاگ
    1
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستانها و جکهای مدیریتی

    #45 2012/07/12, 03:13
    گوش سنگين همسر يا ...
    مردي متوجه شد كه گوش همسرش سنگين شده و شنوائيش كم شده است. به نظرش رسيد كه همسرش بايد سمعك بگذارد ولي نميدانست اين موضوع را چگونه با او در ميان بگذارد. بدين خاطر، نزد دكتر خانوادگيشان رفت و مشكل را با او در ميان گذاشت.

    دكتر گفت: «براي اين كه بتواني دقيقتر به من بگويي كه ميزان ناشنوايي همسرت چقدر است آزمايش ساده اي وجود دارد. ابتدا در فاصله ٤ متري او بايست و با صداي معمولي مطلبي را به او بگو. اگر نشنيد همين كار را در فاصله ٣ متري تكرار كن. بعد در ٢ متري و به همين ترتيب تا بالاخره جواب دهد. اين كار را انجام بده و جوابش را به من بگو.»

    آن شب، همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهيه شام بود و خود او در اتاق تلويزيون نشسته بود. مرد به خودش گفت الان فاصله ما حدود ٤ متر است. بگذار امتحان كنم. سپس با صداي معمولي از همسرش پرسيد: «عزيزم شام چي داريم؟»

    جوابي نشنيد. بعد بلند شد و يك متر جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسيد: «عزيزم شام چي داريم؟»

    باز هم پاسخي نيامد. باز هم جلوتر رفت و از وسط هال كه تقريباً ٢ متر با آشپزخانه و همسرش فاصله داشت گفت: «عزيزم شام چي داريم؟»

    باز هم جوابي نشنيد . باز هم جلوتر رفت و به در آشپزخانه رسيد. سوالش راتكرار كرد و باز هم جوابي نيامد.

    اين بار جلوتر رفت و درست از پشت سر همسرش گفت: «عزيزم شام چي داريم؟»

    زنش گفت: «مگه كري؟ براي پنجمين بار ميگم: خوراك مرغ !!!»

    نتيجه:

    مشكل ممكن است آنطور كه ما هميشه فكر ميكنيم در ديگران نباشد و شايد در خود ما باشد.
    M a H d I آنلاین نیست.

  6. تاریخ عضویت
    2012/02/18
    محل سکونت
    تهران
    سن
    34
    نوشته ها
    150
    پسندیده
    3
    مورد پسند : 0 بار در 0 پست
    نوشته های وبلاگ
    1
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستانها و جکهای مدیریتی

    #46 2012/07/12, 03:13
    مار را چگونه بايد نوشت؟
    روستايي بود دور افتاده كه مردم ساده دل و بي سوادي در آن سكونت داشتند. مردي شياد از ساده لوحي آنان استفاده كرده و بر آنان به نوعي حكومت مي كرد. برحسب اتفاق گذر يك معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغلكاري هاي شياد شد و او را نصيحت كرد كه از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا مي كند. اما مرد شياد نپذيرفت. بعد از اتمام حجت٬ معلم با مردم روستا از فريبكاري هاي شياد سخن گفت و نسبت به حقه هاي او هشدار داد. بعد از كلي مشاجره بين معلم و شياد قرار بر اين شد كه فردا در ميدان روستا معلم و مرد شياد مسابقه بدهند تا معلوم شود كداميك باسواد و كداميك بي سواد هستند. در روز موعود همه مردم روستا در ميدان ده گرد آمده بودند تا ببينند آخر كار، چه مي شود.

    شياد به معلم گفت: بنويس «مار»

    معلم نوشت: مار

    نوبت شياد كه رسيد شكل مار را روي خاك كشيد.

    و به مردم گفت: شما خود قضاوت كنيد كداميك از اينها مار است؟

    مردم كه سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شكل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا مي توانستند او را كتك زدند و از روستا بيرون راندند.

    نتیجه:
    اگر مي خواهيم بر ديگران تأثير بگذاريم يا آنها را با خود همراه كنيم بهتر است با زبان، رويكرد و نگرش خود آنها، با آنها سخن گفته و رفتار كنيم. هميشه نمي توانيم با اصول و چارچوب فكري خود ديگران را مديريت كنيم. بايد افكار و مقاصد خود را به زبان فرهنگ، نگرش، اعتقادات، آداب و رسوم و پيشينه آنان ترجمه كرد و به آنها داد.
    M a H d I آنلاین نیست.

  7. تاریخ عضویت
    2012/02/18
    محل سکونت
    تهران
    سن
    34
    نوشته ها
    150
    پسندیده
    3
    مورد پسند : 0 بار در 0 پست
    نوشته های وبلاگ
    1
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستانها و جکهای مدیریتی

    #47 2012/07/12, 03:14
    كنترل غيرمستقيم

    يك پيرمرد بازنشسته، خانه جديدي در نزديكي يك دبيرستان خريد. يكي دو هفته اول همه چيز به خوبي و در آرامش پيش مي رفت تا اين كه مدرسه ها باز شد. در اولين روز مدرسه، پس از تعطيلي كلاس‌ها سه تا پسر بچه در خيابان راه افتادند و در حالي كه بلند، بلند با هم حرف مي زدند، هر چيزي را كه در خيابان افتاده بود شوت مي‌كردند و سر و صداي عجيبي راه انداختند. اين كار هر روز تكرار مي شد و آسايش پيرمرد كاملاً مختل شده بود. اين بود كه تصميم گرفت كاري بكند.

    روز بعد كه مدرسه تعطيل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا كرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خيلي بامزه هستيد و من از اين كه مي‌بينم شما اينقدر نشاط جواني داريد خيلي خوشحالم. من هم كه به سن شما بودم همين كار را مي‌كردم. حالا مي خواهم لطفي در حق من بكنيد. من روزي 1000 تومن به هر كدام از شما مي دهم كه بياييد اينجا، و همين كارها را بكنيد.»

    بچه ها خوشحال شدند و به كارشان ادامه دادند. تا آن كه چند روز بعد، پيرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: « ببينيد بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگي من اشتباه شده و من نمي‌تونم روزي 100 تومن بيشتر بهتون بدم. از نظر شما اشكالي نداره؟»

    بچه ها گفتند: « 100 تومن؟ اگه فكر مي‌كني ما به خاطر روزي فقط 100 تومن حاضريم اينهمه بطري نوشابه و چيزهاي ديگه رو شوت كنيم، كور خوندي. ما نيستيم.»

    و از آن پس پيرمرد با آرامش در خانه جديدش به زندگي ادامه داد.
    M a H d I آنلاین نیست.

  8. تاریخ عضویت
    2012/02/18
    محل سکونت
    تهران
    سن
    34
    نوشته ها
    150
    پسندیده
    3
    مورد پسند : 0 بار در 0 پست
    نوشته های وبلاگ
    1
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستانها و جکهای مدیریتی

    #48 2012/07/12, 03:15
    زندگي خروسي


    متن حکايت
    کوه بلندي بود که لانه عقابي با چهار تخم، بر بلنداي آن قرار داشت. يک روز زلزله اي کوه را به لرزه درآورد و باعث شد که يکي از تخم ها از دامنه کوه به پايين بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه اي رسيد که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها به طور غريزي مي دانستند که بايد از اين تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پيري داوطلب شد تا روي آن بنشيندو آن را گرم نگه دارد تا جوجه به دنيا بيايد.

    يک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بيرون آمد. جوجه عقاب مانند ساير جوجه ها پرورش يافت و طولي نکشيد که جوجه عقاب باور کرد که چيزي جز يک جوجه خروس نيست. او زندگي و خانواده اش را دوست داشت اما چيزي از درون او فرياد مي زد که تو بيش از اين هستي. تا اينکه يک روز که داشت در مزرعه بازي مي کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج مي گرفتند و پرواز مي کردند.

    عقاب آهي کشيد و گفت: «اي کاش من هم مي توانستم مانند آن ها پرواز کنم.»

    مرغ و خروس ها شروع کردند به خنديدن و گفتند: «تو خروسي و يک خروس هرگز نمي تواند بپرد.»

    اما عقاب همچنان به خانواده واقعي اش که در آسمان پرواز مي کردند خيره شده بود و در آرزوي پرواز به سر مي برد. هر موقع که عقاب از رويايش سخن مي گفت به او مي گفتند که روياي تو به حقيقت نمي پيوندد و عقاب هم کم کم باور کرد. بعد از مدتي او ديگر به پرواز فکر نکرد و مانند يک خروس به زندگي ادامه داد و بعد از سال ها زندگي خروسي، از دنيا رفت.
    شرح حکايت
    تو هماني که مي انديشي، هرگاه به اين انديشيدي که تو يک عقابي به دنبال روياهايت برو و به ياوه هاي مرغ و خروس ها فکر نکن.
    M a H d I آنلاین نیست.

  9. تاریخ عضویت
    2012/02/18
    محل سکونت
    تهران
    سن
    34
    نوشته ها
    150
    پسندیده
    3
    مورد پسند : 0 بار در 0 پست
    نوشته های وبلاگ
    1
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستانها و جکهای مدیریتی

    #49 2012/07/12, 03:17
    دو دانه

    دو تا دانه توي خاك حاصلخيز بهاري كنار هم نشسته بودند.
    دانه اولي گفت: «من مي خواهم رشد كنم! من مي خواهم ريشه هايم را هر چه عميق تر در دل خاك فرو كنم و شاخه هايم را از ميان پوسته زمين بالاي سرم پخش كنم... من مي خواهم شكوفه هاي لطيف خودم را همانند بيرق هاي رنگين برافشانم و رسيدن بهار را نويد دهم... من مي خواهم گرماي آفتاب را روي صورت و لطافت شبنم صبحگاهي را روي گلبرگ هايم احساس كنم!» و بدين ترتيب دانه روئيد.
    دانه دومي گفت: «من مي ترسم. اگر من ريشه هايم را به دل خاك سياه فرو كنم، نمي دانم كه در آن تاريكي با چه چيزهائي روبرو خواهم شد. اگر از ميان خاك سفت بالاي سرم را نگاه كنم، امكان دارد شاخه هاي لطيفم آسيب ببينند... چه خواهم كرد اگر شكوفه هايم باز شوند و ماري قصد خوردن آنها را كند؟ تازه، اگر قرار باشد شكوفه هايم به گل ننشينند، احتمال دارد بچه كوچكي مرا از ريشه بيرون بكشد. نه، همان بهتر كه منتظر بمانم تا فرصت بهتري نصيبم شود.» و بدين ترتيب دانه منتظر ماند.
    مرغ خانگي كه براي يافتن غذا مشغول كند و كاو زمين بود دانه را ديد و در يك چشم بر هم زدن قورتش داد.
    -----------------------------------------------------------
    آن عده از انسان ها كه از حركت و رشد مي ترسند، به وسيله زندگي بلعيده مي شوند.
    M a H d I آنلاین نیست.

  10. تاریخ عضویت
    2012/02/18
    محل سکونت
    تهران
    سن
    34
    نوشته ها
    150
    پسندیده
    3
    مورد پسند : 0 بار در 0 پست
    نوشته های وبلاگ
    1
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : داستانها و جکهای مدیریتی

    #50 2012/07/12, 03:20
    تغییر دنیا

    بر سر گور كشيشي در كليساي وست مينستر نوشته شده است: «كودك كه بودم مي خواستم دنيا را تغيير دهم. بزرگتر كه شدم متوجه شدم دنيا خيلي بزرگ است من بايد انگلستان را تغيير دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ ديدم و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم. در سالخوردگي تصميم گرفتم خانواده ام را متحول كنم. اينك كه در آستانه مرگ هستم مي فهمم كه اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم، شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير دهم!!!»
    ------------------------------------------------------------------
    براي ايجاد تغيير در محيط، بايد ابتدا محدوده تحت نفوذ خود را شناسايي كرده و سپس براي ايجاد تغيير در آن محدوده، برنامه ريزي و اقدام نمود.
    M a H d I آنلاین نیست.

صفحه 5 از 9 نخستنخست ... 34567 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تست خازن الکترولیتی ( با قطب مثبت و منفی)
    توسط sinoohe در انجمن تجهیزات و ابزارآلات
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2016/02/06, 16:02
  2. پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 2013/04/22, 14:31
  3. میتی کمان کجایی؟
    توسط kashani در انجمن مطالب آزاد
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 2012/08/28, 12:09
  4. سایتی برای کسب اطلاعات لوله و شیر الات صنعتی
    توسط mmr در انجمن پایپینگ، گازرسانی، آتش نشانی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 2012/01/25, 01:19
  5. وب سایتی جامع در زمینه سیستم های لوله کشی
    توسط omranenergy در انجمن مطالب تخصصی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2011/06/26, 17:03

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •