دوره سردخانه فریونی   دوره بویلر و مشعل   دوره سررخانه آمونیاکی  دوره چیلر جذبی      دوره چیلرتراکمی   دوره کولرگازی اسپلیت
 
نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: نمیدونم این شعر از کیست ولی خیلی زیباست

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. تاریخ عضویت
    2011/06/03
    نوشته ها
    630
    پسندیده
    29
    مورد پسند : 25 بار در 16 پست
    نوشته های وبلاگ
    243
    میزان امتیاز
    0

    نمیدونم این شعر از کیست ولی خیلی زیباست

    #1 2012/05/23, 22:15
    سخت آشفته و غمگین بودم…

    به خودم می گفتم:

    بچه ها تنبل و بد اخلاقند

    دست کم میگیرند

    درس ومشق خود را…

    باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم

    و نخندم اصلا

    تا بترسند از من

    و حسابی ببرند…

    خط کشی آوردم،

    درهوا چرخاندم...

    چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید

    مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !


    اولی کامل بود،


    دومی بدخط بود

    بر سرش داد زدم...


    سومی می لرزید...

    خوب، گیر آوردم !!!

    صید در دام افتاد

    و به چنگ آمد زود...

    دفتر مشق حسن گم شده بود

    این طرف،
    آنطرف، نیمکتش را می گشت

    تو کجایی بچه؟؟؟

    بله آقا، اینجا

    همچنان می لرزید...

    ” پاک تنبل شده ای بچه بد ”

    " به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"

    ” ما نوشتیم آقا ”


    بازکن دستت را...

    خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم

    او تقلا می کرد

    چون نگاهش کردم

    ناله سختی کرد...

    گوشه ی صورت او قرمز شد

    هق هقی کردو سپس ساکت شد...

    همچنان می گریید...

    مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله


    ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد

    زیر یک میز،کنار دیوار،
    دفتری پیدا کرد ……


    گفت : آقا ایناهاش،
    دفتر مشق حسن


    چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود

    غرق در شرم و خجالت گشتم

    جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود

    سرخی گونه او، به کبودی گروید …..


    صبح فردا دیدم

    که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر

    سوی من می آیند...


    خجل و دل نگران،
    منتظر ماندم من

    تا که حرفی بزنند

    شکوه ای یا گله ای،
    یا که دعوا شاید


    سخت در اندیشه ی آنان بودم

    پدرش بعدِ سلام،
    گفت : لطفی بکنید،
    و حسن را بسپارید به ما ”


    گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟

    گفت : این خنگ خدا

    وقتی از مدرسه برمی گشته

    به زمین افتاده
    بچه ی سر به هوا،
    یا که دعوا کرده

    قصه ای ساخته است

    زیر ابرو وکنارچشمش،
    متورم شده است

    درد سختی دارد،
    می بریمش دکتر
    با اجازه آقا …….


    چشمم افتاد به چشم کودک...

    غرق اندوه و تاثرگشتم


    منِ شرمنده معلم بودم

    لیک آن کودک خرد وکوچک

    این چنین درس بزرگی می داد

    بی کتاب ودفتر ….


    من چه کوچک بودم

    او چه اندازه بزرگ

    به پدر نیز نگفت

    آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم


    عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

    من از آن روز معلم شده ام ….

    او به من یاد بداد درس زیبایی را...

    که به هنگامه ی خشم

    نه به دل تصمیمی

    نه به لب دستوری

    نه کنم تنبیهی

    ***

    یا چرا اصلا من
    عصبانی باشم

    با محبت شاید،
    گرهی بگشایم


    با خشونت هرگز...

    با خشونت هرگز...

    با خشونت هرگز...
    ویرایش توسط pooria : 2012/05/23 در ساعت 22:21
    pooria آنلاین نیست.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دوام کاتالیست های واحد آمونیاک چه مدت زمانی است ؟
    توسط hvacposter در انجمن تهویه و سرمایش
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2013/08/27, 13:14
  2. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2013/03/04, 10:50
  3. این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
    توسط hvac-mall در انجمن مطالب آزاد
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 2012/06/24, 08:29
  4. فتبارک الله احسن الخالقین‎.. چقدر زیباست
    توسط meybotyhvac در انجمن مطالب آزاد
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 2012/03/30, 01:36
  5. صلح همیشه زیباست
    توسط mohammad reza در انجمن مطالب آزاد
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 2012/03/13, 10:36

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •