دوره سردخانه فریونی   دوره بویلر و مشعل   دوره سررخانه آمونیاکی  دوره چیلر جذبی      دوره چیلرتراکمی   دوره کولرگازی اسپلیت
 
نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: اشعار شب اول محرم

  1. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    اشعار شب اول محرم

    #1 2012/11/22, 09:57
    محمد رسول زاده

    از آن خوشم که شدم نوکر سرای حسین
    منم غلام کسی که بود گدای حسین

    دو چشم داده خداوند تا که گریه کنم
    یکی برای حسن آن یکی برای حسین

    یقین که آتش دوزخ حرام گردیده
    به جسم آنکه بود یار آشنای حسین

    برای بخشش کوه گناه یک راه است
    بریز قطره ی اشکی تو در عزای حسین

    کبوتر دل عشاق هر شب جمعه
    نشسته است روی گنبد طلای حسین

    خدا کند که شبی زائر حرم گردیم
    و جان دهیم همان شب به کربلای حسین

    به گوش جان تو اگر بشنوی هنوز آید
    ز زیر نیزه و تیغ و سنان صدای حسین

    منبع:کاروان شعر آیینی زیتون
    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  2. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب اول محرم

    #2 2012/11/22, 09:58
    محمد ارجمند

    کارش میان معرکه بالا گرفته بود
    ‏شمشیر را به شیوه ی مولا گرفته بود

    ‏تنها میان مردم بیعت فروش شهر
    ‏انبوه کینه دور و برش را گرفته­بود

    ‏دلواپس غریبی امروز خود نبود
    ‏اما دلش به خاطر فردا گرفته ­بود

    ‏دیدی که از ارادت دیرینه ی حسین
    ‏یک کوفه زخم در بدنش جا گرفته ­بود؟

    ‏با سنگ پای بیعت او مهر می زدند
    ‏باور نکرد از همه امضا گرفته ­بود

    ‏این شهر خواب بود و ندانست قدر او
    ‏او شب برای مردمش احیا گرفته­ بود

    ‏جرمش چه بود؟ نسبت نزدیک با علی
    ‏أن شعله ­ها برای همین پاگرفته بود

    منبع:کاروان شعر آیینی زیتون

    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  3. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب اول محرم

    #3 2012/11/22, 09:59
    حسن لطفی

    نفس بده که نفس پای این علم بزنم

    نفس بده که فقط از حسین دم بزنم

    سرم فدای قدمهات آرزو دارم
    که سرنوشت خودم را بخون رقم بزنم

    سرم هوای تو دارد دلم هوای ضریح
    چه می شود که سری گوشه ی حرم بزنم

    کنار سینه زنان چه می شود ارباب
    میان صحن و سرایت شبی قدم بزنم

    هزار حاجتم اما رسیده ام امشب
    که چشم بر قدم صاحب علم بزنم

    نفس بده که زشب تا غروب تاسوعا
    میان نوحه کنانت دوباره دم بزنم

    منبع:کاروان شعر آیینی زیتون

    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  4. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب اول محرم

    #4 2012/11/22, 10:00
    مرتضی امیری اسفندقه

    ماه محرم آمده باید دگر شوم
    باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم

    باید سبک عبور کنم از خیال سود
    باید خلاص از تب و تاب ضرر شوم

    آزاد از مثلث تزویر و زور و زر
    آزاد از هر آنچه نقوش و صور شوم

    باید عوض شوم چه به چپ چه به راست،‌ها
    بهتر اگر نمی‌شود از بد بتر شوم

    از بد بتر چرا شوم اما؟ محرم است
    از خوب می‌شود که در این ماه، سر شوم

    این ماه می‌شود که شوم چیز دیگری
    یک چیز دیگری که ندانم اگر شوم

    یک چیز دیگری که نباید به وهم هم
    یعنی که نه فرشته شوم نه بشر شوم

    خیر مجسم است محرم، بعید نیست
    این ماه، تا ابد تهی از هرچه شر شوم

    حتی اگر یزیدیم و در سپاه کفر
    چون حر، بعید نیست شهید نظر شوم

    شب با یزید باشم و فردای انتخاب
    قربانی حسین، نخستین نفر شوم
    ادامه ابیات در ادامه مطلب

    اینک، ندای: «کیست که یاری کند مرا»
    ماه محرم است مبادا که کر شوم

    ماه محرم است که بی‌تاب جستجو
    در خود همه فرو روم از خویش بر شوم

    وقتش رسیده است بگیرم علم به دوش
    تکیه به تکیه سینه‌زنان نوحه‌گر شوم

    وقتش رسیده است که چون باد روضه‌خوان
    کوچه به کوچه مویه کنان در به در شوم

    وقتش رسیده است خرابه خرابه آه
    وقتش رسیده لاله کوه و کمر شوم

    فرزند من کجاست؟ چه دارد؟ چه می‌کند؟
    ماه محرم است نباید پدر شوم

    آیا پدر که خاک بر او خوش _ چه گفت و رفت؟
    ماه محرم است، نباید پسر شوم

    باید که بی‌خبر شوم از هرچه هست و نیست
    از ماجرای خون خدا باخبر شوم

    ماه محرم است نباید هبا روم
    ماه محرم است نباید هدر شوم

    وقتش رسیده است که خلع جسد کنم
    وقتش رسیده است که از خود بدر شوم

    *

    بی موج گریه، چشم در این ماه، حفره‌ای است
    باید که سرخ، لایق چشمان تر شوم

    باید که چشم داشته باشم نه حفره، ها!
    باید شراب گریه خون جگر شوم

    بی سوز آه، سینه در این ماه، دوزخ است
    باید که گرم، در خور شعله، شرر شوم

    باید که سینه داشته باشم نه دوزخ، آه
    باید لهیب آتش آه سحر شوم

    *

    آتش گرفته خیمه _ داماد کربلا
    سینه به سینه‌سوز شوم، شعله‌ور شوم

    بارانی است دیده خاتون اهل بیت
    چشمه به چشمه اشک شوم پرده در شوم

    وقتش رسیده است که با گریه بر حسین
    چون قصه حسین به عالم سمر شوم

    وقتش رسیده است که آیینه‌دار شمس
    وقتش رسیده است غلام قمر شوم

    دور سر بریده تن پاره علی
    پرواز را کبوتر بی‌بال و پر شوم

    تشییع دستهای علمدار آب را
    وقتش رسیده است که آسیمه سر شوم

    وقتش رسیده خطبه شوم، خطبه‌ای بلیغ
    وقتش رسیده شعر شوم، شعر تر شوم

    وقتش رسیده شاعر و شمشیر و هو! هلا!
    وقتش رسیده شیر شوم شیر نر شوم

    ماه محرم آمد و محرم شدم به تیغ
    آماده‌ام که محرم خون و خطر شوم

    با ناله‌‌های حضرت سجاد از سحر
    تا شام سرخ آمده‌ام، همسفر شوم

    ماه محرم است و نماز حسین را
    آماده‌ام، حواله اگر شد، سپر شوم

    *

    وقتش رسیده است یزید پلید را
    همچون زبان زینب کبری تشر شوم

    وقتش رسیده است که در چشم ابن سعد
    چونان به چشم شمر لعین نیشتر شوم

    وقتش رسیده حرمله نابکار را
    گردن به تسمه گیرم و تیر و تبر شوم

    مرد خدا به غیر شهادت هنر نداشت
    وقتش رسیده است که اهل هنر شوم

    *

    وقتش رسیده است که مختارگونه سرخ
    با قاتلان خون خدا در کمر شوم

    یعنی به کینه‌خواهی اولاد فاطمه (س)
    شمشیر بر کشم به شب و حمله‌ور شوم

    قرعه به نام من اگر افتد، خوشا که من
    خونی قوم بی‌نسب بی‌گهر شوم

    با دست من خدا بکشد زنده زندشان
    من، پل برای رفتنشان تا سقر شوم

    از اسبشان به زیر در آرم به چابکی
    در خونشان به شیرجهی تند تر شوم

    بر تن کنم به رزم ستم چار آینه
    چشته‌خوران بی‌سر و پا را چغر شوم

    چیزی به جا نمانمشان از چهاربند
    زی چار میخ نکبتشان راهبر شوم

    سرهایشان به نیزه بر آرم یکی یکی
    حکم قصاص، حکم قضا و قدر شوم

    آتش کشم به خیمه و خرگاهشان به خشم
    نیزه به نیزه در پی‌شان سر به سر شوم

    شیرین‌تر از عسل بچشم طعم مرگ را
    در کامشان قهقهه قهوه قجر شوم

    سقای مرگشان شوم از جانب خدای
    رهبانشان به مهلکه جوی و جر شوم

    *

    ماه محرم آمده پا در رکاب خون
    در خون خویش آمده‌ام مستقر شوم

    بر چشم دشمنان قسم خورده علی (ع)
    مانند تیر آمده‌ام کارگر شوم

    *

    با این جماعت عقب افتاده جهول
    یک کوچه هم مباد، شبی هم گذر شوم

    نه! نه! نمی‌توانم هرگز نمی‌شود
    از نو به جهل، آدم عصر حجر شوم

    تیزند و تند و تسخر و طعنه طریقتشان
    نه! نه! نمی‌توانم، شیر و شکر شوم

    نرمش گذشته از من و با این گروه سخت
    نه! نه! نمی‌توانم از این نرمتر شوم

    پس بهتر است صاعقه باشم به چشمشان
    پر هیب مرگشان هم در هر مقر شوم

    از سایه‌ام هراس بیفتد به خوابشان
    کابوسشان هر آینه از هر نظر شوم

    *

    ماه محرم آمد و افسوس می‌رود
    آماده‌ام که راهی ماه صفر شوم

    منبع:کاروان شعر آیینی زیتون
    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  5. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب اول محرم

    #5 2012/11/22, 10:01
    احسان بمانی

    آدم شود هر آنکه به اندازه نَمی
    گرید برای اشرف اولاد آدمی

    این اشک ها چه معجزه ها که نمیکند
    بر هر دل شکستۀ آشفته ماتمی

    سرمایۀ قیامت من گریه من است
    حتی به قطره ای و نه یا قدر شبنمی

    کی میشود که جان بدهی قلب مرده را
    با آن دم خدایی عیسی بن مریمی

    اصلا بعید نیست خدا را چه دیده ای
    جان میدهم برای تو آخر محرمی

    آقا فدای نام شما نام کربلا
    هر دو شده بهانۀ هر گریه و غمی

    قربان محتشم که چه زیبا سروده است
    بازاین چه شورش است که در خلق عالمی

    حی علی البکاء که محرم رسیده است
    وقت عزا و نوحه و ماتم رسیده است

    منبع:کاروان شعر آیینی زیتون


    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  6. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب اول محرم

    #6 2012/11/22, 10:02
    آقا سلام برغزل اشک ماتمت
    بر مسجد و حسینیه و روضه و دمت

    چندی گذشت در غم هجران اشک تو
    پرمی کشید دل به هوای محرّمت
    منبع:کاروان شعر آیینی زیتون


    آقا سلام ماه محرّم شروع شد
    آمد بهار زخم دل ما و مرهمت

    خون می شود دل همه عالم زه قصه ی
    آن لحظه های آخر و گودال و آن غمت

    در بین روضه غم دل من را گرفته بود
    وقتی رسید روضه به انگشت و خاتمت

    ما بین این همه غم و اشک وفراق وداغ
    ای زینب آمدم که شوم یار و همدمت

    زینب چه قدر شکل جوان مادرت شدی
    با صورت کبود و همان قامت خمت
    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  7. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب اول محرم

    #7 2012/11/22, 10:03
    سعید توفیقی

    مسلم اسیر زلف کمند شما بوَد
    در بند کوفه نه ! که به بند شما بوَد
    این خسته جان بی رمق کوچه گرد شهر
    دلخوش به یک بگو و بخند شما بوَد
    دارم امیـــد کز افــق کوفــه مغربم
    در ســایه سار قــد بلنــد شمــا بوَد
    گفتم بیا بیا ، عجلــه کن به آمــدن
    دل شوره ام ز شور روند شما بوَد
    اصلاً بیا ، نیا نه به وسع دهان ماست
    ما تابعیم هرچه پسند شما بوَد

    اما ، اگر ، اگرچه مرا ذکر هر شب است
    جای حسین ذکر لبم ، شور زینب است


    گرچه تنم اسیر هزاران جراحت است
    درد دل شکسته ی من بی نهایت است
    هرچند سنگ کینه سرم را شکسته است
    ممنونم از خدا سر ساقی سلامت است
    گفتــم به باد تا که به زلفت خبر دهــد
    این شهر بی ستاره نه جای اقامت است
    هر دست و پنجه ای که گلوی مرا فشرد
    خط بدون فاصله ی دست بیعت است
    تغییر کوفه امر محــالی است ای عــزیز
    کوفی هنوز هم به خدا بی مروت است

    گرمی دست بیعتشان زود سرد شد
    یعنی پسر عموی شما کوچه گرد شد

    گر پا نهی به مرکز حیله چه می شود
    تکلیف بانوان جلیله چه می شود ؟
    نیت شدم که حرکت پروانه ای کنم
    اما چگونه اینهمه پیله چه می شود ؟
    بادی نمی وزد که خبردارتان کنــم
    ای رب چاره ساز وسیله چه می شود ؟
    آه از جگر کشیدم و گفتم به ناله وای
    ای مسلم عقیل ، عقیله چه می شود ؟
    دردی شبیه مصرع بعدی کشنده نیست
    ششماهه ی عروس قبیله چه می شود ؟


    آقا ببخش هر غزلم صد قصیده داشت
    یادم نبود قافله ات نو رسیده داشت !



    علی ناظمی


    شبی که دیدۀ خود پر ستاره می کردم
    برای غربت دل فکر چاره می کردم

    به دانه های چو تسبیح اشک در دستم
    برای آمدنت استخاره می کردم

    نماز عاشقی من شکسته شد اما
    سلام بر تو از دارالعماره می کردم

    من از محلۀ آهنگران بی احساس
    گذر نمودم و دل پر شراره می کردم

    یکی سفارش تیر سه شعبه ای می داد
    دعا برای سر شیر خواره می کردم

    غریب تر ز دلم روزگار چون می خواست
    به کودکان غریبم اشاره می کردم



    وحید مصلحی


    کوچه گردِ غریب میداند
    بی کسی در غروب یعنی چه
    عابرِ شهرِ کوفه می فهمد
    بارشِ سنگ و چوب یعنی چه



    صف به صف نیتِ جماعت را
    بر نمازِ امام می بستند
    همه رفتند و بعد از آن هم
    در به رویش تمام می بستند



    در حکومت نظامیِ کوفه
    غیرِ طوعه کسی پناهش نیست
    همه در را به روی او بستند
    راستی او مگر گناهش چیست



    ساعتی بعد مردمِ کوفه
    روی دارالعماره اش دیدند
    همه معنای بی کسی را از
    لب و ابرویِ پاره فهمیدند


    داد میزد: حسین آقا جان
    راهِ خود کج نما کنون برگرد
    تا نبیند به کربلا زینب
    پیکرت رابه خاک وخون برگرد


    دست من بشکند ولی دستت
    بهرِ انگشتری بریده مباد
    سرِ من از قفا جدا بشود
    حنجرت از قفا دریده مباد


    کاش میشد به جای طفلانت
    کودکانم بریده سر گردند
    جان زهرا میاور آنها را
    دختران را بگو که بر گردند


    یاس های قشنگِ باغت را
    رنگِ پاییز می کنند اینجا
    نعل نو میزنند بر اسبان
    تیغِ خود تیز می کنند اینجا

    **

    نیزه ها را بلند تر زده اند
    مردمانی پلید و بی احساس
    حک شده زیر نیزه ها : اینهاست...
    ...از برای نبردِ با عباس


    پیر زن ها برای کودک ها
    قصه ی سنگ و چوب میگویند
    " روی نیزه اگر که سر دیدی
    سنگ بر او بکوب " میگویند


    می دهد یاد بر کمانداران
    حرمله فن تیر اندازی
    فکر پنهان نمودن و چاره
    بر سفیدی آن گلو سازی ؟



    کوفه مشغول اسلحه سازی ست
    فکر مردم تمامشان جنگ است
    از سر دار کوفه می بینم
    بر سر بام خانه ها سنگ است



    تشنه ات میکشند بر لب آب
    گو به سقا که مشک بر دارد
    طفلکی پا برهنه مگذاری
    خار صحرایشان خطر دارد


    پیکرش روی خاک و طفلانش
    کوچه کوچه پی اش دوان بودند
    از گزند نگاه حارث هم
    تا پدر بود در امان بودند



    مثل مولا سه روز مانده به خاک
    پیکر بی سرش نشد عریان
    مثل مولا که پیکرش اما
    نشده پایمال از اسبان


    رسم دلدادگی به معشوق است
    عاشقان رنگ یار میگیرند
    در همان لحظه های آخر هم
    نام او روی دار میگیریند



    وحید قاسمی

    سردار سر شکسته ی دار العماره ام
    آیـــد اذان مغرب غم از مناره ام

    گفتم بیا حسین زبانم بریده باد
    با این گناه لایق نــار و شراره ام

    با دستهای بسته مگرمی شود چه کرد؟
    شوریده وار منتظر راه چـاره ام

    شاید نسیم ؛حرف دلم را به او رساند
    شاید تمام شد هدف نیمه کاره ام

    شد دانه های اشک غرور جریحه دار
    تسبیح یکــصد و دهمین استخــاره ام

    تاریخ مصرفم، دو سه روزی گذشته است
    در موزه نـــگاه همه سنگواره ام

    وقت حسین گفتن من کوفیان چرا....
    ....با مشت می زنید به لبهای پاره ام

    عاشق ترین سفیرم و در حیرتم چرا
    در آسمان شهر شما بی ستاره ام

    کوری چشم تان سر دروازه، روی دار
    زخمی ترین بدون سر خوش قواره ام

    حرف صریح من به دلی کارگر نشد
    دنبـال یـک ربــاعی پر استعاره ام


    قاسم نعمتی

    چه کنم؟ نامه نوشتم که بیایی کوفه

    کاش برگردی ازاین راه ونیایی کوفه

    درشب عیدخضابی بکنم مستحب است
    بسته بر صورت من به چه حنایی کوفه

    بین یک کوچه باریک گرفتار شدم
    کرده برپا چو مدینه چه عزایی کوفه

    وای اگر آیه قرآن وسط راه افتد
    وای آنهم وسط راه چه جایی کوفه

    نگذارم که شود حج تو بی قربانی
    بین بازار به پا کرده منایی کوفه

    گر به جسم پدر تو نرسیده دستش
    می کند با تن من عقده گشایی کوفه

    موی آشفته من تحفه بازار شده
    زده بر موی سرم دست گدایی کوفه

    فکر زینب کن و تادیر نگشته برگرد
    آسمانش بدهد بوی جدایی کوفه

    صف کشیدند همه تیرسه شعبه بخرند
    بر کماندار دهد قدر و بهایی کوفه

    هرکه قب قب بزندجایزه اش بیشتراست
    حرمله کرده به پا زمزمه هایی کوف

    شرط بستند سر چشم علمدار حرم
    صحبت ضرب عموداست به جایی کوفه

    زیر چادر گره مقنعه را محکم کن
    که ندارد به خدا شرم و حیایی کوفه

    اخرین توصیه ام برتونه براین شهراست
    درگرچه بروعده تونیست وفایی کوفه

    میهمانان تو ناموس رسول الله اند
    معجر دخترکی را نگشایی کوفه
    ویرایش توسط norasteh : 2012/11/22 در ساعت 10:09
    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •