دوره سردخانه فریونی   دوره بویلر و مشعل   دوره سررخانه آمونیاکی  دوره چیلر جذبی      دوره چیلرتراکمی   دوره کولرگازی اسپلیت
 
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: اشعار شب دهم محرم (شب عاشورا)

  1. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    اشعار شب دهم محرم

    #1 2012/11/22, 12:14
    محمدرضا شمس

    ز بس که نیزه نشسته به جسم پرپر تو
    ورق ورق شده در قتلگاه دفتر تو

    چقدر نیزه شکسته کنارت افتاده
    چقدر تیر فرو رفته بین پیکر تو

    هنوز از گلویت خون تازه می آید
    هنوز بر سر نی جاری است کوثر تو

    سر شکسته عباس آب آور را
    نشانده اند سر نیزه ای برابر تو

    چقدر لطمه زده روی گونه اش امروز
    نمانده سوی نگاهی به چشم خواهر تو

    زدند بر رخ ماه تو هیجده ضربه
    که نیست نقطه سالم به صورت و سر تو

    غروب گوشه گودال روضه می خواند
    برای این همه زخم تن تو مادر تو

    منبع: کاروان تاریخی شعر آیینی زیتون
    ویرایش توسط norasteh : 2012/11/22 در ساعت 12:25
    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  2. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب دهم محرم (شب عاشورا)

    #2 2012/11/22, 12:15
    یوسف رحیمی

    چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم

    نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم

    زیر پامال کبود سم مرکب ها، نه
    به روی دست ملائک بدنت را دیدم

    گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال
    عمه می‌گفت تن بی کفنت را دیدم

    گیسویت بر سر نی شعر غریبی می‌خواند
    زلف خونین شکن در شکنت را دیدم

    قاری من سر نیزه ز عجائب گفتی
    شام، تفسیر غریب سخنت را دیدم

    آه یعقوب شده چشم من از روزی که
    به تن تیره دلی پیرهنت را دیدم

    خیزران شیفته‌ی ساحت لب هایت شد
    چشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم

    تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بود
    عطر گیسوی تو و ... سوختنت را دیدم

    منبع: کاروان تاریخی شعر آیینی زیتون

    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  3. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب دهم محرم (شب عاشورا)

    #3 2012/11/22, 12:17
    علی اکبر لطیفیان

    بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد
    همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد

    تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی
    هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد

    همینکه از طرف جمعیت دو تا چکمه
    رسید اول گودال،مادرت افتاد

    تورا به خاطر درهم چه درهمت کردند
    چنانکه شرح تن توبه آخرت افتاد

    ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست
    درآن شلوغی اگر بارها سرت افتاد

    خبر رسید که انگشتر تورا بردند
    میان راه،النگوی دخترت افتاد

    کنارخیمه رسیده است لشگرکوفه
    و خواهر توبه یاد برادرت افتاد

    منبع: کاروان تاریخی شعر آیینی زیتون
    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  4. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب دهم محرم (شب عاشورا)

    #4 2012/11/22, 12:18
    علی اکبر لطیفیان

    باطن ترین من،نه،خداحافظی مکن
    هرچندظاهرا،نه،خداحافظی مکن

    من نیمه ی توام جلویت ایستاده ام
    با نیم خویشتن،نه،خداحافظی مکن

    یک اهل بیت را ته گودال می بری
    ای خمس"پنج تن"نه،خداحافظی مکن

    اصلا بدون من سفری رفته ای؟!بگو
    حالابدون من!نه،خداحافظی مکن

    پس حرف می زنی که خداحافظی کنی
    اینگونه نه نزن،نه، خداحافظی مکن

    شایدکسی نبرد،خداراچه دیده ای!
    باکهنه پیرهن،نه، خداحافظی مکن

    این سمت:عزیز،محترم،باکفن،ولی
    آن سمت:بی کفن،نه، خداحافظی مکن

    بعدازتوچندمرد،به دنبال چند زن
    بعدازتوچند زن،نه، خداحافظی مکن

    منبع: کاروان تاریخی شعر آیینی زیتون

    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  5. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب دهم محرم (شب عاشورا)

    #5 2012/11/22, 12:18
    علی اکبر لطیفیان

    ک روح واحدند،ولی ازبدن،جدا
    دراتحاد نیست "تو" از "او" و "من" جدا

    این دو،دو نیستند،تجلی وحدتند
    پس باطنا یک اند ولی ظاهرا جدا

    جسمش کنارخیمه وروحش کنارعرش
    اینگونه هیچکس نشد از خویشتن جدا

    می برد با خودش همه اهل بیت را
    پس داشت می شد ازهمه پنج تن،جدا

    حال غریب بهتر از این که نمی شود
    این است آخرعاقبت از وطن جدا

    ازنیزه ها بپرس چرا هرچه می کشید
    اصلا نمی شداز بدنش پیرهن جدا

    درغارتش کسی به کسی پانمی دهد
    یا می شود لباس جدا ، یا بدن جدا

    افتاده است گوشه ی گودال سر جدا،
    افتاده است گوشه ی گودال تن جدا

    این کشته هم حسین هم انگارزینب است
    این دو ،دو نیستند، ولو ظاهرا جدا

    منبع: کاروان تاریخی شعر آیینی زیتون


    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  6. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب دهم محرم (شب عاشورا)

    #6 2012/11/22, 12:19
    امیرحسین محمودپور

    گریه هایم اگرچه کاری نیست
    چه کنم؟ غیر گریه کاری نیست

    بعد عمری کنار هم بودن
    می روی و مرا نگاری نیست

    فصل سرد خزان عمرم شد
    باغ من را دگر بهاری نیست

    می بری جان خواهرت با خود
    بعد تو پای استواری نیست

    روی شانه تو منزلت داری
    لااقل وقت نی سواری نیست

    رفتنت می برد امید حرم
    کودکان را دگر قراری نیست

    گرگها صف کشیده اند اینجا
    آهوان را ره فراری نیست

    می روی و به خیمه می تازند
    پس مپرسم چرا وقاری نیست!

    ***
    ای به قربان ایه ی کهفت
    سرشکسته تر از تو قاری نیست

    چه بلایی سر تو آوردند؟
    جز به نیزه تو را مزاری نیست

    بعد تو زینب است و طفلانت
    چه کنم؟جای گریه زاری نیست

    منبع: کاروان تاریخی شعر آیینی زیتون
    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  7. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب دهم محرم (شب عاشورا)

    #7 2012/11/22, 12:20
    قاسم نعمتی

    مُردم از دلواپسی بسکه پریشان خاطرم
    سایه ات تا برسرم باشد خدارا شاکرم

    دیگر از امروز یک لحظه مشو از من جدا
    توشبیه کعبه باش و من شبیه زائرم

    در نماز شب دعا کردم نبینم داغ تو
    توسلامت باشی اما من بمیرم حاضرم

    تو به فکر حنجرت باش و غم من را مخور
    دختر زهرایم و در حفظ معجر ماهرم

    دست خود روی سرم بگذار و یا ستار گو
    بوی خاک چادر مادر گرفته چادرم

    ناز کم کن ای نگار نازنینم یاحسین
    ترس من این است داغت را ببینم یا حسین

    منبع: کاروان تاریخی شعر آیینی زیتون
    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  8. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب دهم محرم (شب عاشورا)

    #8 2012/11/22, 12:21
    محمد صادق میرزایی

    من از موی پریشانت پریشان ترنمی بینم
    زآه شعله خیز خویش سوزان تر نمی بینم

    شنیدم اتهامی سخت بر ایمان تو بستند
    ...و در حالی که من از تو مسلمان تر نمی بینم

    همیشه نیست شرط سروری انگشت و انگشتر
    سلیمانی تو و از تو سلیمان تر نمی بینم

    برای غرق در گرداب عشق تو شدن بس نیست
    که من از زمزم عشق تو جوشان تر نمی بینم؟!

    به زینب جان بده پلکی بزن یا حی یا قیوم
    تو جان زینبی من از تو جانان تر نمی بینم

    لب بام است عمرم بس که آب از سر گذشت ، اما
    لب خشک تورا ای عشق یک آن ، تر نمی بینم

    دعایی کن که بارانی ببارد بین این صحرا
    که از این کودکان تشنه بی جان تر نمی بینم

    منبع: کاروان تاریخی شعر آیینی زیتون
    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  9. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب دهم محرم (شب عاشورا)

    #9 2012/11/22, 12:21
    سید حمیدرضا برقعی

    نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده
    سر پیراهن تــــــــو جنگ بوده
    ولی شرمنده زینب دیر فهمید
    که انگشتر بدستت تنگ بوده




    میثم حمیدی

    وزید در تن صحرا صدای سرگردان
    صدای محو صدای رهای سرگردان

    پرنده‌ایست که در گردباد افتاده است
    گرفته هر طرفش را بلای سرگردان

    صدای خسته فرورفت در هجوم غبار
    و در پی‌اش نگران چشم‌های سرگران

    به رد ریخته پَر نگاه می‌کردند
    و روی خاک پُر از رد پای سرگردان

    اگر ز حمله امواج بشکند کشتی
    بگو کجا برود ناخدای سرگردان

    و تکه تکه صدا بر زمین فرو می‌ریخت
    که بی‌قرار رسید آشنای سرگردان

    صدا بلند شد و پَر کشید و تنها ماند
    میان حیرت صحرا صدای سرگردان

    منبع: کاروان تاریخی شعر آیینی زیتون


    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  10. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب دهم محرم (شب عاشورا)

    #10 2012/11/22, 12:22
    مجید رجبی

    با سرشکت شد دلم دربین مژگانت اسیر
    بیش از این با اشک برمن راه میدان را مگیر

    خوب میدانم که قبل از رفتنم جان میدهی
    رنگ رخساره خبر ها دارد از سر ضمیر

    خواهرا درپیش چشمانم به خود لطمه مزن
    ای گل روی تونازکتر زگلبرگ حریر

    خواهشی دارم بیاو بر غم من صبر کن
    راه را بگشا به رویم سد مکن برمن مسیر

    لحظه های آخراست و مادرم چشم انتظار
    سینه ام تنگ است خواهر لحظه ها دیراست دیر

    پیش پای مرکبم کمتر بزن برسینه ات
    دورکن ازپیش چشمان من این طفل صغیر

    میروم اما پریشانم پریشان توام
    بیش از با اشک بر من راه میدان را مگیر

    منبع: کاروان تاریخی شعر آیینی زیتون


    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •