محسن مهدوی
ما را برای کسب شهادت دعا کنید
این کار را برای رضای خدا کنید
مانند مجتبی پدرم غصه می خورم
گر که مرا به واژۀ صبر آشنا کنید
بابای من که کرببلا نیست پس شما
فکری به حال این پسر...
نوع: ارسال ها; کاربر: norasteh
محسن مهدوی
ما را برای کسب شهادت دعا کنید
این کار را برای رضای خدا کنید
مانند مجتبی پدرم غصه می خورم
گر که مرا به واژۀ صبر آشنا کنید
بابای من که کرببلا نیست پس شما
فکری به حال این پسر...
قاسم نعمتی
ای حسن زاده حسن در حسنت می بینم
روح توحید میان سخنت می بینم
روی لب های تو با نیزه نوشتند حسن
خط کوفی به عقیق یمنت می بینم
گفته بودم که بپوشان سر گیسویت را
که به هم ریخته...
علی اکبر لطیفیان
زره اندازه نشد پس کفنش را دادند
کم ترین سهمیه از سهم تنش را دادند
قاسم انگار در آن لحظه"اناالهو"شده بود
سر این "او"شدنش بود "من"ش را دادند
بی جهت نیست تماما بغلش کرده حسین...
علی اکبر لطیفیان
خوب است هرعاشق قرنی داشته باشد
دردست عقیق یمنی داشته باشد
گرمیل به قربان شدنی داشته باشد
بد نیست که معشوق « لن » ی داشته باشد
این جذبه عشق است که رد کردمت اینجا
ورنه پی...
احسان محمودپور
از کوچههای خاطرههایش عبور کرد
پلکی زد و دوباره خودش را مرور کرد
میکرد حس بزرگی بار گناه خویش
میخواست تا رها شود از دست چاه خویش
در برزخ ِ میان بهشت و جهنّمش
میکرد شوق...
حاج غلامرضا سازگار(مثنوی)
شمعها از پای تا سر سوخته
مـانده یک پروانه ی پر سوخته
نـام آن پـروانه عبـدالله بـود
اختری تـابندهتر از مـاه بود
کرده از اندام لاهوتی خروج
یافته تـا بـامِ «أوْ...
حسن لطفی
دوباره در دل من خیمهی عزا نزنید
نمک به زخم من و زخم خیمهها نزنید
شکستهتر ز منِ پیر دیگر این جا نیست
مرا زمین زده است اکبرم، شما نزنید
برای آن که نمیرم ز شرم مادرتان
میان این...
علی اکبر لطیفیان
هجران گرفته دور و برم را برای چه؟
خون می کنی دو چشم ترم را برای چه؟
وقتی قرار نیست کبوتر کنی مرا
بخشیده اند بال و پرم را برای چه؟
گر نیستی غریب، مگو پس انا الغریب
صد پاره...
علی اکبر لطیفیان
تن من را به هوای تو شدن ریخته اند
علی و فاطمه در این دو بدن ریخته اند
جلوه واحده را بین دو تن ریخته اند
این حسینی است که در غالب من ریخته اند
ما دو تا آینه روبروی یکدگریم...
سعید توفیقی
حضرت عاطفه لطف تو اگر بگذارد
دل آیــینه ای ام قصــد تقــرب دارد
آسمانم همه ابری است، تماشایش کن
«نه» نگو چون به تلنگر زدنی می بارد
حرفم این است که لطمه به غرورم نزنی
دست رد بر...
حسن لطفی
چگونه آب نگردم کنار پیکرتان
که خیره مانده به چشمم نگاه آخرتان
میان هلهله ی قاتلانتان تنها
نشسته ام که بگریم به جسم پرپرتان
چه شد که بعد رجزهایتان در این میدان
چه شد که بعد تماشای...
وحید قاسمی
تا صوت قرآن از لب آن ها می آید
کفر تمام نیزه ها بالا می آید
دجال های کوفه در فکر فرارند
دارد سپاه زینب کبری می آید
سد سپاه کفر را در هم شکستند
تکبیرهای حضرت سقا می آید
محسن مهدوی
رسیده نوبتمان، باید امتحان بدهیم
خدا کند بگذارد خودی نشان بدهیم
رسیده وقت نماز رشادت و مردی
نمی شود که من و تو فقط اذان بدهیم
اگر که داد دوباره جواب سر بالا
بگو چگونه جوابی به...
علی اکبر لطیفیان
بهترین بنده ی خدا زینب
هل اتی زینب ، انمّا زینب
ریشه ی صبر انبیا زینب
زینبا زینبا و یا زینب
بانی روضه های غم زینب
تا ابد مبتلای غم زینب
سید ابوالفضل مبارز
قسمت این بود دلت از همه جا پر باشد
قلبت آمادۀ یک چند تلنگر باشد
همه دیدیم کسی سمت حرم می آید
تا مگر در دل دریای جنون ، در باشد
« پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست »...
محمد بیابانی
من گریه میکنم به سر از پیکری که نیست
تو شکوه میکنی زمن از معجری که نیست
جارو زدم به پای تو خاک خرابه را
با چند تار گیسوی از خون تری که نیست
با این نگاه تار فقط دست میکشم
بر...
گیر دامن یک بانوی کتک زده را
ببار بوسه چاکِ لبِ تَرَک زده را
به این زمانه که بادش چو بید بود و نبود..
امیدوار کن این طفل قاصدک زده را..
به قیل و قالیِ ماقال های بی من قال..
قضا مکن..! دو سه...
صمصام علوی
نغمة اذان،
بر مناره ها،
دستها همه بر زخم گوشواره هابوی آتش و دود،
صورتی کبود،
دختران خمود،
غرق در خسوف،
چهرة تمامی آن ماه پاره ها
علی اکبر لطیفیان
تو را آورده ام اینجا که مهمان خودم باشی
شب آخر روی زلف پریشان خودم باشی
من از تاریکی شب های این ویرانه می ترسم
تو را آورده ام خورشید تابان خودم باشی
فراقت گرچه نابینام...
وحید قاسمی
بــا کــاروان نیــزه ســفـر می کـنم پدر
با طعنه های حرمله سـر می کـنم پدر
مانـنـد خـواهـران خـودم روی نـاقـه ها
در پیش سنگ سینه سپر می کنم پدر
از کــوچــه نــگــاه وقیــح...
یاسر حوتیبه زحمت تکیه بر دیوار میکرد
گهی این جمله را تکرار میکرد
الاهی صورتش آتش بگیرد !
که با سیلی مرا بیدار میکرد
×××
چه داغی بر جگر بگذاشتی زجـر
عجب دست زمختی داشتی زجـر
مجید لشگری
به چشم خیس خودش خیره شد مقابل را
نزول آیه ی «یا ایّها المزمّل» را
فراگرفت دو دریای سرخ از سر شوق
به وسعت گل رویش کران و ساحل را
لهوف پرپر خود را ورق ورق می خواند
مرور کرد به...
قاسم نعمتی
نام تو می برم خداراشکر
سائل این درم خداراشکر
در حریم تو مادرت زهرا
داده بال و پرم خداراشکر
منسبم گشته ازهمان اول
روضه خوان حرم خداراشکر
حسن بیاتانی
از مکه خبر آمده داغ است خبرها
باید برسانند پدرها به پسرها
از مکه خبر آمده از رکن یمانی
نزدیک اذان ناله بلند است سحرها
داغ است خبرها نکند باد مخالف
در شهر بپیچد بزند شعله به...
جواد شیخ الاسلامی
با صدای روضه خوان رفتم به جایی سوخته
روضه خوان می خواند اما با صدایی سوخته
باز هم شرمنده؛ در دستم ندارم بیشتر
واژه هایی آتشین، زلف رهایی سوخته
حرف سنگین است؛ حتی روضه...