دوره سردخانه فریونی   دوره بویلر و مشعل   دوره سررخانه آمونیاکی  دوره چیلر جذبی      دوره چیلرتراکمی   دوره کولرگازی اسپلیت
 
نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: اشعار شب ششم محرم

  1. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    اشعار شب ششم محرم

    #1 2012/11/22, 10:56
    علی اکبر لطیفیان

    خوب است هرعاشق قرنی داشته باشد

    دردست عقیق یمنی داشته باشد
    گرمیل به قربان شدنی داشته باشد
    بد نیست که معشوق « لن » ی داشته باشد

    این جذبه عشق است که رد کردمت اینجا
    ورنه پی چشمم نمی آوردمت اینجا

    توفرق نداری به خدا با پسرخویش
    اینگونه عمو را مکشان پشت سرخویش
    خوب است نقابی بزنی برقمرخویش
    تا قوم زمینت نزند با نظرخویش

    آخرتوشبیه حسنی،حرزبیانداز
    تویوسف صحرای منی،حرزبیانداز

    ماه از روی چون ماه تو وامانده دهانش
    زلف توپریشان شد و دادند تکانش
    حق دارد عمو این همه باشد نگرانش
    این ازرق شامی وتمام پسرانش

    کوچکترازآنند به جنگ توبیایند
    گرجنگ بیایند به چنگ تومیایند

    زن ها چقدرموی پریشان توکردند
    ازبس که دعا برتو و بر جان توکردند
    وقتی که نظربرقد طوفان توکردند...
    وقتی که نگه برتو و میدان توکردند

    ...
    گفتند:نبردش چه نبردی است!ماشالله
    این طفل حسن زاده چه مردی است!ماشالله

    بالای فرس بودی و بانگ جرس افتاد
    بانگ جرس افتاد و به رویت فرس افتاد
    ازهرطرفی بال وپرت درقفس افتاد
    سینه ت که صدا کرد،عمو از نفس افتاد

    اززندگی ات ،آه، تو را سیرنکرده؟
    چیزی وسط سینه ی تو گیرنکرده؟

    میل تو به شوق آمد وضرب المثلت کرد
    آئینه جنگیدن مرد جملت کرد
    آنقدرعسل گفتی و مثل عسلت کرد
    با زحمت بسیار عمویت بغلت کرد

    ازبسکه عدو سنگ به ظرف عسلت زد
    اندام تودربین عسل ریخت کش آمد

    دور و برت آنقدرشلوغ است که جانیست
    خوبی ضریح تو به این است جدانیست
    برگیسوی توخون جبین است،حنا نیست
    نه ...بردن این پیکرتوکارعبا نیست

    بایدکه کفنپوش بلندت بنمایم
    آغوش به آغوش بلندت بنمایم

    یک لحظه تو پاشو بنشین...جان برادر
    آخرچه کنم ماه جبین ...جان برادر؟
    تا پامکشی روی زمین...جان برادر
    ازکاکل تومانده همین؟...جان برادر

    جسم توزمین است .عمومی رودازدست

    تومی روی ازدست ،عمومی رودازدست


    منبع: کاروان تاریخی شعر آیینی زیتون



    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  2. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب ششم محرم

    #2 2012/11/22, 10:58
    علی اکبر لطیفیان

    زره اندازه نشد پس کفنش را دادند
    کم ترین سهمیه از سهم تنش را دادند

    قاسم انگار در آن لحظه"اناالهو"شده بود
    سر این "او"شدنش بود "من"ش را دادند

    بی جهت نیست تماما بغلش کرده حسین
    بعد ده سال دوباره حسنش را دادند

    تا که حرز حسنی همره قاسم باشد
    عمه ها تکه ای از پیرهنش را دادند

    داشت مجذوب کلیم اللهی خود می شد
    سنگ ها نیز جواب سخنش را دادند

    داشت با ریختنش پای عمو کم شد
    چقدر خوب زکات بدنش را دادند

    گفت یعقوب :تن یوسف من را بدهید
    گفت یعقوب :ولی پیرهنش را دادند

    منبع: کاروان تاریخی شعر آیینی زیتون
    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  3. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب ششم محرم

    #3 2012/11/22, 10:59
    قاسم نعمتی

    ای حسن زاده حسن در حسنت می بینم

    روح توحید میان سخنت می بینم

    روی لب های تو با نیزه نوشتند حسن
    خط کوفی به عقیق یمنت می بینم

    گفته بودم که بپوشان سر گیسویت را
    که به هم ریخته زلف شکنت می بینم

    پدری کرده ام بوسه ز تو حق من است
    اثر نعل به روی دهنت می بینم

    پسرم ، یوسف نجمه چه سرت آوردند
    پنجه ی گرگ بر این پیرهنت می بینم

    ماندم از اسب چگونه به زمین افتادی
    جای نیزه ز دو سو بر بدنت می بینم

    قدری آرام بگیری ، بغلت می گیرم
    این چه وضعیست که بر حال تنت می بینم

    هر چه بالا بکشم سینه ی تو بر سینه
    باز بر خاک بیابان بدنت می بینم

    منبع: کاروان تاریخی شعر آیینی زیتون


    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  4. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب ششم محرم

    #4 2012/11/22, 11:00
    محسن مهدوی

    ما را برای کسب شهادت دعا کنید
    این کار را برای رضای خدا کنید

    مانند مجتبی پدرم غصه می خورم
    گر که مرا به واژۀ صبر آشنا کنید

    بابای من که کرببلا نیست پس شما
    فکری به حال این پسر مجتبی کنید

    دل نازکم، چه کار کنم!؟ ارث برده ام
    با قاسم امام حسن خوب تا کنید

    جای زره برای تنم جان فاطمه
    لطفی کنید یک کفنی دست و پا کنید

    جا مانده ام ز اکبر لیلا، چه می شود!؟
    ای تیغ های تشنه مرا هم صدا کنید

    من آمدم که در عوض جنگ نهروان
    بغض گلو گرفته یتان را رها کنید

    دارم به آرزوی دلم می رسم، چه خوب!
    در راه عشق زود سرم را جدا کنید

    منبع: کاروان تاریخی شعر آیینی زیتون

    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  5. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب ششم محرم

    #5 2012/11/22, 11:01
    زهرا بشری

    موحد
    این بار طوفانی به سوی دشت، عازم بود
    سهم حسن از کربلا، غوغای قاسم بود

    عطر مدینه لا به لای گیسوانش داشت
    از بچه های کوچه های آل هاشم بود

    از روز تشییع پدر تا کربلا بارید
    باران تیر عشق یک ریز و مداوم بود

    پیراهن اش غارت شد اما این که چیزی نیست
    وقتی که انگشت عمو هم از غنائم بود

    سر را جدا کردند اما عمه می پرسید
    آیا برای بردن سر، نیزه لازم بود؟

    زینب که روی نیزه هفتاد و دو سر دیده است
    در کودکی تشییع مفقود الاثر دیده است...

    منبع: کاروان تاریخی شعر آیینی زیتون


    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

  6. تاریخ عضویت
    2011/05/23
    نوشته ها
    333
    پسندیده
    5
    مورد پسند : 7 بار در 7 پست
    نوشته های وبلاگ
    41
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اشعار شب ششم محرم

    #6 2012/11/22, 11:01
    باسر حوتی

    ید موسی و مسیحائی عیسی دارد
    نفس تیغ کفش معجز احیاء دارد

    حسنی زاده ولی ابن حسینش گویند
    این حسینی حسنی رزم تماشا دارد

    ضربه ای می زند و هیمنه ها می شکند
    " قاسم" بن الحسن اسمی که مسمی دارد

    این پسر آینه حُسن حسن بود و شکست
    پس حَسن در همهٔ کرب و بلا جا دارد

    عسل سرخ ز کنج لب او می ریزد
    لعل شیرین و لب و شور معما دارد

    تاک بود و به مصاف تبر و داس که رفت
    سرو برگشت، قدی هم قد آقا دارد

    صورت و سینه تو...، پهلو و بازوی علی...
    چه قـَـدَر کرب و بلا حضرت زهرا دارد

    منبع: کاروان تاریخی شعر آیینی زیتون




    مجری تاسیسات ساختمانی و صنعتی
    norasteh آنلاین نیست.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •